، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

مامان جوجوک

نیکا وماشین لباسشویی

وروجک من الان دیگه کنار مبل هارو می گیری و راه می ری و همه جای خونه رو کنکاش می کنی تو اشپزخونه که میای مدام میزنی رو کابینت که یعنی درشو باز کن و وقتی امتناع منو می بینی میای و پای منو میگیری و می ایستی ،میدونی که این کارو کنی تو بغل منی. دیگه وقتی لباسشویی روشنه نمی شینی و دست بزنی بلند می شی و می خوای با دستت لباسا رو نجات بدی از این همه گردش می گی اه لباسا سرشون گیج رفت انقدر چرخیدن باید نجاتشون بدم  سوپر وومن وارد میشود خلاصه دختر جونم، خونه ما با وجود شما رنگی دیگه گرفته سعی کردیم همه جا رو فرش کنیم میز های اضافی رو جمع کردیم میز تلویزیونو پوشوندیم ...
17 ارديبهشت 1394

هورا مرواریدای نیکا جون

خوب دخملی از چهارشنبه هفته پیش که خانم دکترت گفت لثه هات داره جا باز می کنه تا امروز دقیقا یک هفته گذشته و حالا وقتی دستم رو بردم تو دهانت یه چیز نوک تیز رو حس کردم هورا دندونات در اومد یعنی مامانی از خوشحالی می خواستم بال بزنم . لبه اینجوری شد که ما هم به فکر درست کردن ؟آش دندونی شدیم. نازنینم، خدای مهربون الان که پنج و نیم ماهته دندونای زیبایی بهت هدیه  کرد می دونی البته  دو روز پیش هم انقدر خودت خوشگل نشسته بودی که تا چند دقیقه همینطوری نگات می کردم دخملی اصلا حواست هست که داری روز به روز بزرگتر می شی؟   ...
8 بهمن 1393

اولین یلدای دخترک مامان

این هم عکس شب یلدای نیکا جونم که یکم دیر به دستم رسید ننه سرما داره برامون حافظ می خونه   نمی دونم الان مبهوت غزل حافظی یا انار سرخ. شایدم هندوانه بابا بسته عکس گرفتین خسته شدم، اصلا دیگه به دوربین نگاه نمی کنم. ...
28 دی 1393

جشن پنج ماهگی

بیست و شش دی ماه جشن پنج ماهگی نازگلی      از بس کیک مامان خوشمزه بود اب دهانتم جاری شده ...
28 دی 1393

جوجوک در شهر بادگیر ها

گل دخترم سرانجام پس از تفکر زیاد تصمیم گرفتیم بریم یزد چون تو این فصل سال هواش برای شما مناسب تره. شما چند روزی بود که دو ماه رو تموم کردی و رفته بودی تو سه ماه. مامانت خیلی استرس داشت که نکنه مشکلی برای شما پیش بیاد اماخدا رو شکر همه چی خوب بود .گلدونه من تو تو یزد همش یا بغل بابا رضا بودی یا عمو ایمان و مامان و خاله مشغول بازدید. ما با هم به باغ دولت آباد رفتیم و از بلند ترین بادگیر جهان دیدن کردیم. به اتشکده زرتشتیان رفتیم. از مسجد امیر چخماق و موزه آب هم دیدن کردیم که موزه اب خیلی جالب بود و من یه لحظه احساس کردم که مردم یزد روی هوا زندگی می کنند از بس زیر شهر قنات بوده. می دونی مامان مردم کویر آدم های سخت کوشیند اونا تون...
17 آذر 1393